کودکی
سلام کوچولوی من دو روزخونه نبودم . خونه مامانم بودیم همراه با دایی محمدت و زن داییت پیش مامان موندیم آخه بابام یه هفته ست رفته ماموریت هفته دیگه جمعه میاد...دیروز ظهرم تصمیم گرفتیم بریم بیرون گردش ...بابابی رفت بساط جوجه رو آورد و بعدش رفتیم سمت لواسون و نهارو اونجا خوردیم جات خیلی خالی بودعزیزم...اولش هوا خوب بود ولی کم کمک داشت سرد میشد دیگه نمیشد نشست ساعت نزدیک٥ بعد از ظهرجمع کردیم اومدیم... روز قبلش هم مامان لباس های نوزادی و بچگی من و دایی محمدت رو آورد دیدیم اینقد قربون صدقشون رفتیم خیلی ناز و کوچولو بودن... اینم عکس از چند تاشون............... این کفش مال من بوده اینارم بابام چند...