خونه تکونی
-
خوبی فدات شم؟
-
دو سه روزه درگیر خونه تکونی بودم عزیزم
-
تازه امروز یه ذره نفس راحت کشیدم بلاخره تموم شد.
-
پریروز که تمام کابینت هاریختم بیرون وظروفی که تا حالا استفاده نکرده بودمو شستم و جابجا کردم و کمد ها رو ریختم بیرون و تمیز کردم اخه دیروز قرار بود یه تمیزکار بیاد کمکمون.
-
دیروز راس ساعت یه ربع به هشت صبح ایشون تشریف اوردن و ما رو از خواب ناز بیدار کردن
-
به بابایی میگم این مگه پشت در خوابیده بود تا صبح شد پرید تو خونه
-
بابایی به خاطر کمک به من و انجام کارهای خونه دیروز رو نرفت سر کارش.قربونش برم که اینقدر مهـــــــــــــربــــــــــونه
-
-
-
تاساعت ١٠:٣٠اتاق خواب رو تموم کرد اتاقمون کوچیکه ولی چون توش پراز وسیله اس تمیز کردنش یه ذره طول میکشه.
-
خلاصه اینکه کلی کمکم کردن آقای تمیزکار ساعت 7 کارش تموم شد و رفت واقعا هم تمیز کار میکرد خوشمان امد وبعداز اینکه کارها تقریبا تموم شد.خانواده بابایی تاشب پیش ما بودن و ساعت ١٢ونیم اینجورا رفتن.
-
وامروزم یه سری خرده کارام و شستنی هام مونده بود که انجام دادم وخونه شد عین یه دسته گل البته بود ولی گل تر شد.
-
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی